آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

ماجراهای آنیتا

هورا هورا راه رفتن چه خوبه!!

الان تقریبا 3 هفته ای هست که دیگه راه میرم اولش باید از یک جایی میگرفتم تا بلن بشم اما هلان دیگه حرفه ای شدم و به تنهایی میتونم بلند بشم  و راه برم خیلی مه از اینکه این توانایی رو پیدا کردم ذوق میکنم  و میخندم و جیغ میزنم و راه میرم خلاصه حسابی حسابی میتونم شیطونی کنم تازه از هرجایی که قدم برسه هم بالا میرم مثلا تختخوابو میز توالت و ... روی تخت که حسابی ذوق میکنم و شروع میکنم به دویدن و بالا و پایین پریدن بخاطر همین مامان میگه آنیتایی خیلی خطرناک شدی و  دائم باید مراقب من باشه تا از یک جایی خودمو پرت نکنم پایین چند وقته که غذا خوردنم خیلی داستان داره و موقع غذا خوردن باید دو نفر که معمولا مامان و بابا هستند باید دو...
30 مرداد 1393

سفر شمال

3هفته پیش  من و مامان و بابا رفتیم شمال این دومین باری بود که من شمال می رفتم ولی دفعه پیش خیلی کوچولو بودم این دفعه بیشتر بهم خوش گذشت چون با بابا رفتم تو دریا خیلی کیف داد اصلا دلم نمی خواست از تو آب بیام بیرون حسابی آب بازی کردم اما از شن بازی خیلی استقبال نکردم از شنها چندشم میشد چند تا از عکسهای سفرمون اینجا هم دارم پفک میخورم!!! آخه مسافرت بود دیگه مامان اجازه میداد چیزهای ممنوع بخورم   ...
2 مرداد 1393
1